تو به من نگاه کن و مرا اینگونه نبین..

متن مرتبط با «يازده دقيقه از پائولو» در سایت تو به من نگاه کن و مرا اینگونه نبین.. نوشته شده است

بعد از ظهر های سریالی

  • دلم تنگ شده.. برای روزهایی که خیلی دور است.. برای ساعات هایی که مزه شان زیر زبانم مانده.. دلم خیلی تنگ شده.. بعد از ۶ ماه  سخت کوشی فکر میکردم با شنیدن قبولی دانشگاه باید خیلی خوشحال تر ازینها باشم ام, ...ادامه مطلب

  • دلتنگی حرف تازه ای ندارد..

  • اینجا بوی خوش بهار می دهد.. دلم خیلی برای بهار تنگ می شود..برای لمس باران.. برای هوای وبلاگ تازه کلمه و خنک روی پوست صورتم.. دلم عجیب در روزاهایی گیر کرده که دیگر داشتنشان ممکن نیست.. انگار دیگر هیچ چیز مثل قدیم تر ها نیست..من آن روزها هیچ فکر نمیکردم روزی برسد که این قدر دلتنگ شوم.. , ...ادامه مطلب

  • گذشته رنگى نيست اما هيچوقت رنگ نمى بازد

  • بازگشت به گذشته مثل ديدن يك پلان دردناك و غم انگيز از يك فيلم است.. تو دوست ندارى رنج بكشى.. دوست ندارى غمگين شوى.. اما هر بار مى روى سراغ همان پلان فيلم و دوباره و دوباره تماشايش مى كنى.. قلبت فشرده مى شود.. نفس تنگى مى گيرى و اشك مى ريزى.. مى دانى چه مى خواهم بكويم؟! بازگشت به گذشته و اتفاقاتش به سادگى انتخاب يك پلان غم انگيز از همان فيلم هميشگى است.. صحنه اى كه هربار درد و رنج امانت را مى برد ا,گذشته,رنگى,نيست,هيچوقت,بازد ...ادامه مطلب

  • از ملّت عشق..

  • "اغلب مفسران مثنوی بر این نکته تأکید می‌کنند که این اثرِ جاودان با حرف «ب» شروع شده است. نخستین کلمه‌اش «بشنو!» است. یعنی می‌گویی تصادفی است شاعری که تخلصش «خاموش» بوده ارزشمندترین اثرش را با «بشنو» شروع می‌کند؟ راستی، خاموشی را می‌شود شنید؟ همه بخش‌های این رمان نیز با همان حرف بی‌صدا شروع می‌شود. ن, ...ادامه مطلب

  • از او ..

  • hØmë | ËmåiL | PяØfiLë MØzĦgдN år¢hIvëخرداد ۱۳۹۶اردیبهشت ۱۳۹۶اسفند ۱۳۹۵دی ۱۳۹۵آذر ۱۳۹۵آبان ۱۳۹۵مهر ۱۳۹۵شهریور ۱۳۹۵مرداد ۱۳۹۵اسفند ۱۳۹۳بهمن ۱۳۹۲دی ۱۳۹۲آذر ۱۳۹۲آبان ۱۳۹۲مهر ۱۳۹۲شهریور ۱۳۹۲مرداد ۱۳۹۲تیر ۱۳۹۲خرداد ۱۳۹۲اردیبهشت ۱۳۹۲مهر ۱۳۹۱شهریور ۱۳۹۱مرداد ۱۳۹۱تیر ۱۳۹۱خرداد ۱۳۹۱اردیبهشت ۱۳۹۱فرورد, ...ادامه مطلب

  • آغوش كسى خالى از عصر جمعه نبود..

  • آغوش كسى خالى از عصر جمعه نبود.. هيچ كس نميداند حالا كه ساعت ١١:١١ دقيقه است من چقدر هر روز و شب بيشتر از اين ساعت و دقيقه بدم مى آيد.. هيچكس نمى داند كه چطور دوست داشتن و محبت حالا جايش را فقط و فقط به كينه و نفرت داده است..  + جمعه پنجم خرداد ۱۳۹۶| 23:14|ب.الف| | , ...ادامه مطلب

  • حكايت از چه كنم..

  • يادت هست آن جمعه ى شهريورى كه آمده بودم پيشت؟ آن روز عصر خيلى دلم گرفته بود و ديدن تو برايم مثل عصر پنجشنبه بود.. من تورا داشتم و غمگين بودم.. تو بودى من قفل سكوت به دهانم خورده بود.. شهامت نداشتم دوستت بدارم.. خود خورى امانم را بريده بود.. حرف زدن نعمتى بود كه از من گرفته شده بود.. لال شده بودم.. من در بزرگى بازوان تو كوچكتر و كوچكتر ميشدم.. آب ميشدم و لام تا كام حرف نميزدم.. دلم برايت تنگ ميشد اما زندانى بودم.. گرفتار بودم.. مثل مرده ها.. دستم از همه جا كوتاه بود.. آن جمعه اندوهناك.. آن جمعه غم گرفته.. من تنها بودم.. تنها رهام كرده بودى.. من هم رفته بودم اون بالا.. تا توانسته بودم سيگار دود كردم.. تو راه برگشت كه ع  را ديدم به من گفت تو خيلى مردى.. هه.. از كفش هاى سوزنى ام تعريف كرده بود و باهاش خداحافظى كرده بودم.. يادت هست؟.. تو رفتى نميدانم كى كى اك را ببينى.. وهمين بس بود تا من آن بدترين جمعه در خاطرم بماند.. نه تو يادت نيست.. من اما آنروزها خيلى دوستت داشتم.. ,حكايت از چه كنم سينه سينه درد اينجاست ...ادامه مطلب

  • از يك جايى به بعد(قسمت سوم)

  • ‎از يك جايى به بعد اميد از دست ميرود.. مى رود مثلن يك جايى شبيه يك دره ى عميق مه آلوده.. وقتى لب دره ايستاده اى و دستاهات رنگ از دست دادن گرفته..  و كارى از دست كسى بر نمى آيد..  اميد از دست رفته را چى كسى مى تواند بازستاند.. وقتى لزومى براى اميدوارى آدم ها نميبينيد، دست كم ميتوانيد اميد  را از آنها نگيريد.. لطفن اميد را از هيچكس نگيريد.. نا اميدى آغاز خيلى چيزهاست.., ...ادامه مطلب

  • از"يازده دقيقه"

  • قصد تعريف يا نقد اين كتاب را ندارم.. اين كناب با وجود روند داستان دارش مرا جذب نكرد.. ولى خوب نبايد از خوبى هايش گذشت.. ماريا و دست نوشته هايش براى من جذاب ترين بخش اين كناب بودند.. دخترى كه شما را وادار مى كند، لحظه به لحظه با او همذات پندارى كنيد.. شخصيتى كه تنهايى را به خوبى فهميده.. براى من باور شخصيت اين زن كمى مشكل بود.. برترين نكته اين كتاب، عنوان آن است كه كاملن با موضوع اصلى ارتباط دارد..در مجموع خواندن اين كتاب را براى يكبار پيشنهاد ميكنم..  يازده دقيقه، پائلو كوىليو، نشر نى نگار,يازده دقيقه از پائولو ...ادامه مطلب

  • از "سلوك"

  • سلوك را نبايد يكبار بخوانى.. بايد مكرر بخوانى اش.. از بس كه نويسنده آدم را تا تحتانى ترين لايه هاى عميق وجود آدمى ميبرد.. يك آن ميبينى رفته اى.. رفته اى و برنگشته اى از مهاما.. از مها.. از نيلوفر.. اين كتاب خاطرات شيرينى برايم دارد تا آخر.. كتابى كه به خواننده اجازه ميدهد لحظه اى تامل كند.. از ديدگاه من همذات پندارى شايد اصلى ترين مشخصه اش باشد.. و در آخر.حس اينكه قيص چه تنهاست... تنهايى خيلى در آنها بزرگ است.. تنهايى حتا  خانه سنمار را هم بلعيده.. مثل يك هيولا..  سلوك، محمود دولت آبادى، نشر چشمه,سلوك المستهلك,سلوكيات الاطفال,سلوك مدني,سلوك المستهلك pdf,سلوك الحيوان,سلوك الاطفال,سلوك تنظيمي,سلوكي مرآتي,سلوكيات خاطئة,سلوك القطط ...ادامه مطلب

  • او از من رفت..

  • من يك نفرنيستم.. چطور مى توانم يك نفر باشم.. با وجود تمام "او"هايى كه در من هست نمى توان يكى بود.. ديگر دست هام چطور مى توانند يك نفر باشند؛ وقتى گرم و صميمى فشرده شدند.. با دستهاى او.. پاهام.. پاهام را بگو.. چطورى مى شود يك نفر باشند؟ نه نيستند.. آنها كه كوچه هاى بلندى را همپا شدند با "او".. نه من به قطع يقين نمى توانم يك نفر باشم.. يك نفر بودن، يك نفر ماندن، كار من نبود.. ,او رفت ومن تنها شدم,او رفت من ماندم ...ادامه مطلب

  • از "سال بلوا"..

  • از سرهنگ نيلوفرى بايد سطر ها نوشت.. از صبورى نجيب اش وقتى چشمانش ديگر دخترش را نديد.. نوشا.. دخترى كه راهى براى زن بودنش نيافت.. معناى عشق را فهميد و نفهميد.. بين آسمان و زمين.. همين بس كه دانست از چه بابت بوى خاك ميدهد.. و حسيناى قصه.. مسيحى كه پر كشيدنش را كسى نديد.. راستش بعد از خواندن اين كتاب دلم گرفت.. به اين كه "مگر نمى شود آدم سالهاى بعد را بياد بياورد و براى خودش گريه كند؟" آنقدرى كه دستم به نوشتنش نرفت.. من مينويسم اندوه داشت.. شما بخوانيد سالها درد.. سالها رنج.. سال ها تنهايى..و اين سوال بى پاسخ: "چرا آدمها در ياد من زندگى مى كنند و من در ياد هيچكس نيستم؟",جملاتی از کتاب سال بلوا ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها