مى گفت اينها اسمش حملات پانيك است.. ميگفت چطور تا حالا دارويى مصرف نكردم؟! مى گفت نمى شود اين همه وقت با رنج ادامه داد، چطور تا حالا صبر كردم؟ گفتم: گذشته مثل ناخن صورتم را چنگ مى زند.. قلبم را مى فشارد.. گفتم: جواب اين سوال ها را نمى دانم.. اما ديگر از پسش بر نمى آيم.. ديگر تنهايى نمى توانم..+ یکشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۶| 23:42|ب.الف| |
تو به من نگاه کن و مرا اینگونه نبین.....
ما را در سایت تو به من نگاه کن و مرا اینگونه نبین.. دنبال می کنید
برچسب : بارانى,تابستان, نویسنده : alakiiiiio بازدید : 110 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 3:04