به عصر بارانى تابستان مى گفت اينها اسمش حملات پانيك است.. ميگفت چطور تا حالا دارويى مصرف نكردم؟! مى گفت نمى شود اين همه وقت با رنج ادامه داد، چطور تا حالا صبر كردم؟ گفتم: گذشته مثل ناخن صورتم را چنگ مى زند.. قلبم را مى فشارد.. گفتم: جواب اين سوال ها را نمى دانم.. اما ديگر از پسش بر نمى آيم.. ديگر تنهايى نمى توانم.. + یکشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۶| 23:42|ب.الف| | ,بارانى,تابستان ...ادامه مطلب