سلام م.ه

ساخت وبلاگ

 

يادت مى آيد خرداد ٩١ وقتى از آخرين امتحانات ترم اخرم بر ميگشتم تمام ذوق خوشحالى ام صحبت كردن با تو بود؟ آن روزها را يادت مى آيد كه چقدر هواى گرم به ما ساخته بود؟ آه.. آن شب هارا يادت هست؟ آن شب هاى سراسر معجزه؟ وقتى تمام تابستان را با تو شب و روز كردم.. وقتى فشنگترين شعر زندگى ام را براى تو گفتم.. يادت مى آيد ميم؟  من عشق را با تو شناختم.. من دست هام با تو گرم شد.. من معجزه را از نگاه تو ياد گرفتم.. من واقعن دوستت داشتم.. آه.. ميم.. چه بر سر آن روزها آمد؟.. چه شد كه اين شبها جاى آن شب ها آمدند؟.. چرا همه اش نشد؟.. چرا هر روز بيشتر نشد؟.. من از تو ميپرسم؟.. تو كه به معجزه باور داشتى.. تو از معجزه بگو.. اگر هنوز مرا به ياد مى آورى.. لطفا مرا بياد خودم بياور.. من از معجزه دورم.. تو از معجزه بگو..

+ شنبه سی ام اردیبهشت ۱۳۹۶| 23:47|ب.الف| |
تو به من نگاه کن و مرا اینگونه نبین.....
ما را در سایت تو به من نگاه کن و مرا اینگونه نبین.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alakiiiiio بازدید : 94 تاريخ : چهارشنبه 10 خرداد 1396 ساعت: 1:02