ايستاده بود كنار.. داشت بازارگرمى ميكرد..مقابلش پر از چيزهاى مختلف بود.. از همه جنس و همه مدل ، از كفش و كتانى گرفته تا لوازم خانه.. ميگفت هرچيزى را كه بخواهيد شيشه اى اش ميكنم.. "شادي هايتان را بياوريد شيشه اى كنيد!!!" رفتم جلو گفتم آقا نشكن هم ميكنى؟؟.. تو خواب داشتم به اين فكر ميكردم شادى هاى شيشه اى به چه دردم ميخورد؟.. اگر ميتوانى قلبم را نشكن كن.. تا هر آسمان جلى زير پا نشكندش..
تو به من نگاه کن و مرا اینگونه نبین.....برچسب : خواب دیدم مرده ام,خواب دیدم,خواب دیدم ناهید,خواب دیدم شعر, نویسنده : alakiiiiio بازدید : 121